سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فستیوال بندگی

 بسم الله

فستیوال بندگی

بعد از ده دوازده روز چند تا مطلب و عنوان داره ذهنم رو قلقلک می ده که خلقشون کنم اما فعلا با حس خالقیت ندارم !!!

شب قدری ببین چه جوری دارم به وادی کفر می افتم!! بی خیال!!

به همین چشم برهم زدنی که ماه مبارک به نیمه رسید به شب های قدر هم رسیدیم و یکی شون هم گذشت یا بهتره بگم از دستش دادم.

تمام سال وقتی یه آرزوی گنده و دهن پرکن تو ذهنم می آد با خودم می گم بذار شب قدری که در ها رو باز می کنن از خدا می خوامشون... هر سال وقتی شب قدر می شه وقتی آرزوهای بزرگ بزرگ یک سال گذشته ام رو مرور می کنم چشمم به حقارت خودم و به گناهام که می افته به خودم که می گم روتو برم بابا!!

آخه یک سال هوی و هوس خدات بوده و تموم کاراتو با اون چک می کردی !!حالا شب قدر شد و همه چی یادت رفت؟

.......

کمی دیگه فکر می کنم با خودم می گم پررو هستم اما خود خدا روی منو زیاد کرده و باعث شده من تو گناه کردن گستاخ بشم. خمون خدایی که با پرده پوشیش کاری کرده خیلی از دور و بری هام فکر کنن من مومنم و  ....

ولی با همه ی این حرفها ای خدای بزرگ ای کسی که جز تو توان پذیرفتن توبه ها رو نداره این بار هم با روی سیاه می آم تا تو سیاهی های عزای بنده ی عزیزت گم بشم و نیم نگاهی به من بکنی..

((الهی ان قبح الذنب من عندی فلیحسن العفو من عندک))

خدای من این شب قدریه بازم می خوام با پر رویی تموم بیام و در مقابل همه ی اعمالم و در مقابل همه ی کوچکیم چیز های بزرگی ازت بخوام

خدای من ! از اینکه اینقدر به من اینقدر مجال می دی شرمنده ام ...

خدای من ! از اینکه گوش دادن به مناجات بنده های صالحت حواست رو از من پرت نمی کنه ممنونم!!

خدای من! از اینکه برای ورود به این فستیوال عظیم عشق و عاشقی شرط های سخت سخت نمی ذاری واقعا ممنونم!!

خدای من! به خاطر همه ی نداشته هام ازت ممنونم چون وقتی به بار شکر این داشته ها که روی شونه هام سنگینی می کنه فکر می کنم سر گیجه می گیرم!!

خدای من! خدای بزرگ من ! باز هم به خاطر اینکه اجازه می دی در غیر شب قدر هر وقت خواست بیام هم ممنونم!

........

و این یعنی اینکه حرفی برای پایان ندارم ......